بیستم دی ماه، سالگرد شهادت میرزاتقی خان امیرکبیر صدراعظم کبیر ایران است. به همین مناسبت خاطره ای از آیتالله اراکی درباره امیرکبیر را تقدیم می کنیم:
به گزارش جهان، مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
تصویری بدون سند تاریخی و نام پدیدآور (نخستینچاپ رومهاطلاعات) که به امیرکبیر منتسب شدهاست.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ امیرکبیر موجود است. |
حدود یک سال پس از انتصاب امیرکبیر به مقام صدراعظمی، نقاشی رنگ روغنی از امیرکبیر کشیده شد که در کنار آن نوشته شدهاست: بر حسب امر مبارک سرکار اقدس شهریاری روحنا فداه، تصویر جناب جلالت ماب، صاحب السیف و القلم، مقتدی الرجال و الامم، آصف الامجد الافخم الاجل الاکرم الاعظم، سرکار امیر کبیر میرزا تقیخان اداماللّه اقباله. جان نثار محمدابراهیم نقاشباشی ۱۲۶۵ [قمری]» این اثر در مالکیت حسن رفاهی مهران (معتضد الدوله) بود تا آنکه پس از درگذشت او، خانوادهاش آن را به موزه اهدا کردند و اکنون در کاخ گلستان از آن نگهداری میشود.[۴۸]
دومین تصویر (نقاشی اصلی و وضعیت کنونی) در سال ۱۲۶۷ قمری (یک سال قبل از عزل امیرکبیر) توسط ابوالحسن غفاری و در طول سفر به اصفهان کشیده شدهاست. در این سفر ناصرالدینشاه قصد نداشت عباس میرزا ملکآرا (برادر ناتنی خود که از کودکی مورد نفرت ناصرالدین بود و هم چنین تصور میکرد که به تاج و تخت چشم دارد) و مادر وی را همراه ببرد اما به اصرار امیرکبیر آنان همراه کاروان شدند. در هنگام بازگشت شاه عباس میرزا را حاکم قم نمود تا در حالتی تبعید گونه از پایتخت دور بماند. امیرکبیر فرمان شاه را نقض کرد و به آنها دستور داد همراه کاروان شوند. شاه با امیرکبیر به منازعه برخاست و بر حکم خود اصرار کرد و در ضمن به امیرکبیر بیاعتماد شد. ابوالحسن غفاری (عموی کمالالملک) در این پرده نقاشی که در اصل برای کتاب هزار و یکشب ترسیم شده، هارون الرشید را به شکل ناصرالدین شاه و جعفر برمکی را به شکل امیرکبیر در کنار جوانی که احتمالاً عباس میرزاست نقش کردهاست که این نقاشی را میتوان به هوشمندی و آیندهنگری نقاش یا به بدخواهی دشمنی او با امیرکبیر منتسب کرد.[۴۹][۵۰] این نقاشی هماکنون در وضعیت بدی به سر میبرد؛ و در واقع آن را پاره کرده و فقط تصویر امیرکبیر را از آن خارج کردهاند.[۵۱]
سومین تصویر بیست و پنج سال پس از مرگ امیرکبیر در مرآت البلدان، کتاب تاریخی که به مناسبت یکصدمین سال حکومت قاجاریه منتشر شد، نقش شدهاست. ناصرالدین شاه که اصرار داشت در این کتاب تصویری از امیرکبیر وجود داشته باشد، شخصاً طرحی از صورت امیر کشید و نقاشی اصلی با استفاده از طرح شاه تهیه شد. این تصویر بهطور واضح از روی اولین نقاشی کشیده شدهاست اما جزئیات صورت (بر اساس آنچه ناصرالدین شاه در ذهن داشته) متفاوت است.[۵۲]
فریدون آدمیت در کتابش (سال ۱۳۲۱) پس از برشمردن چند تصویر اصلی امیرکبیر میگوید عکسهایی که در این چند سال اخیر به نام تصویر میرزا تقی خان منتشر ساختهاند، یکسره باسمهایاند و اعتبار تاریخی ندارند.[۵۳] تصویر دیگری نیز نقاشی آبرنگ کوچکی است مجدداً از ابوالحسن غفاری که مردی را در لباس مقامات قاجاری نشان میدهد. برخی بر این عقیدهاند که این تصویر بدون توضیح و تاریخ مربوط به امیرکبیر است و اما بسیاری (خصوصاً با توجه به سیه چرده بودن تصویر) عقیده دارند که این تصویر امیرکبیر نیست.[۵۰][۵۱]
عکسی ایستاده از امیرکبیر ظاهراً برای نخستین بار در رومه اطلاعات چاپ شده ولی هیچ اطلاعی از پدیدآورنده و تاریخ ایجاد آن و هم چنین سند تاریخی آن وجود ندارد. با این حال این عکس امروزه بهطور گسترده در ایران منتشر شدهاست و در طرح جلد برخی کتابها نیز به کار رفتهاست.[۵۴] لازم است ذکر شود صنعت عکاسی (فتوگراف و نه داگرئوتایپ) در سال ۱۲۶۵ هجری قمری ۱۸۴۹ میلادی اختراع شدهاست (دو سال قبل از مرگ امیرکبیر).[۵۵] و پانزده سال بعد از آن نخستین عکاس حرفهای ایران در دربار ناصرالدینشاه شروع به کار نمودهاست.
امیر کبیر گفت: ایران نباید بازار فروش کالاھای خارجی باشد، بلکه باید اساس اقتصاد مملکت را بر تھیه این کالاھا در داخل کشور مبتنی نمود.
میرزا تقیخان امیر کبیر صدر اعظم ایران در دوره قاجار، همانطور که در میان همه افراد جامعه ایرانی با عنوان پدر مدرسه ایران شناخته شده است، در حوزه اقتصاد نیز بنیادهای نظری و عملیاتی نوینی را وارد معادلات ذهنی ایرانیان کرد.
پس پر بیراه نیست اگر امیر کبیر، نخستین عصرآفرین اقتصادی ایران را در به واسطه از خودگذشتگی که در راه آبادی ایران نشان داد و تلاشهای صادقانهای که در حمایت از اقتصاد خود بسنده داخلی کرد، با عنوان مرد میهن» خطاب کنیم.
مرد میهن معتقد بود که ایران نباید بازار فروش کالاھای خارجی باشد، بلکه باید اساس اقتصاد مملکت را بر تھیه این کالاھا در داخل کشور مبتنی نمود . این کار احتیاج به سرمایه و کارگر فنی و مدیریت اصولی داشت و این ھر سه عامل در ایران آن روز تا حدی موجود بود.اما مانع اساسی چنین تحولی یعنی جانشین ساختن تدریجی صنایع دستی متوسط با صنایع ماشینی، ضدیت صریح استعمار خارجی بود که امیرکبیر این عامل عمده را نیز خلع سلاح کرد.
گشایش نخستین کارخانههای ایرانی
میرزا تقیخان به منظور بسط صنایع، سرمایه کافی در اختیار اھل فن گذاشت و کارخانجات شکرریزی در ساری و ریسمان ریسی و چلواربافی در تھران و حریر بافی در کاشان و سماور سازی و کالسکه سازی در اصفھان و تھران تاسیس کرد.
وی با تشویق استادان در ایجاد مسنوجات و مصنوعات جدید و انجام اختراعات در این زمینهھا در اصفھان و کاشان اقدام به تأسیس کارخانه ھا ماھوت سازی و دادن دستورات لازم در این خصوص به نماینده ایران در اتریش و صدور امریه ای مبنی بر ایجاد نمایشگاھی از محصولات صنعتی ایران در تھران کرد که ھمه اینھا علامت درک صحیح امیر کبیر از قوانین درونی اقتصاد سرمایه داری که در جھت نابود ساختن صنایع یدی عمل میکرد، است.
او عده زیادی از خبرگان و استادکاران را برای آشنایی با فنون و صنایع جدید به مسکو و پطرزبورگ فرستاد. اینھا پس از بازگشت به ایران کاغذ گرخانه اصفھان، بلور سازی تھران و کارگاهھای چدن ریزی و نساجی را در ساری به وجود آوردند.
توسعه صنایع دستی
از سوی دیگر در پرتو حمایت و ھدایت امیر رشته ھایی از صنایع دستی که قابلیت توسعه را داشتند چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت و مرغوبیت در راه تحولات اساسی افتادند؛ چنانکه شالھای کرمانی معروف به شال امیری به چنان نفاستی از بافت و از لحاظ جنس رسید که از شال ھای کشمیری پیش افتاد و شال جوغان پشمین مازندران که به دستور امیر به جای ماھوت خارجی به لباس سربازان اختصاص یافت تولید وسیع و با ارزشی پیدا نمود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سالم حسین زاده سورشجانی، سرپرست اداره اسناد این سازمان با بیان این مطلب گفت: این اسناد مربوط به سالهای 1264 و 1268 هجری قمری است که امیر کبیر صدراعظمی ایران را در زمان ناصرالدین شاه قاجار برعهده داشته است.
وی افزود: یکی از اسناد، نامه شخصی امیرکبیر به "ناصرالدین شاه" قاجار در سال 1267 قمری است که در آن به صراحت عنوان شده "با امروز و فردا کردن و طفره رفتن کار سلطنت پیش نمیرود".
سرپرست اداره اسناد آستان قدس رضوی اظهار کرد: سند دیگر نامهای با مهر امیرکبیر مربوط به اعزام "میرزا موسی مستوفی"؛ از مستوفی های امور دیوانی کشور، به خراسان است. در این نامه امیرکبیر خطاب به وزیر خراسان؛ "محمد ناصرخان سردار پیشکار و وزیر خراسان " مسئولیت امور دیوانی خراسان قدیم را به میرزا موسی مستوفی سپرده و سفارش وی را به وزیر خراسان کرده است. دو سند دیگر نامهای با دستخط و مهر امیرکبیر درباره نیروهای نظامی است که در زمان شورش سالارالدوله فرزند "آصف الدوله" در خراسان که سه سال به طول انجامید، نوشته شده است.
حسین زاده تصریح کرد: یکی از این اسناد مربوط به نامه امیرکبیر به مباشران دیوانی و حاکمان شهرهای مسیر تهران – مشهد در سال 1266 قمری است که در آن امیرکبیر دستور تامین سیورسات و حقوق نیروهای نظامی که از قزوین به خراسان در حرکت بودند را داده است. در نامه دوم امیرکبیر به مباشران و حاکمان شهرهای مسیر تهران- مشهد دستور داده است که جیره و سیورسات و حقوق نیروی سواره نظام شاهسون به فرماندهی "صفرعلی خان" را تامین کنند.
وی با اشاره به غنای مرکز اسناد آستان قدس رضوی اظهار کرد: وجود 13 میلیون برگ سند تاریخی دوره صفویه تا عصر حاضر در مرکز اسناد آستان قدس رضوی، شهر مشهد را به قطب سندپژوهی و پژوهشهای تاریخی تبدیل کرده است.
انتهای پیام/
بهمن 93
۱۸دی مصادف است با شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر، ستارهی بینظیر تاریخ ایران زمین که به عنوان صدراعظم ایران درخشید و در کمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. آشپززادهای که به دلیل استعدادش مورد توجه قرار گرفت و توسط قائم مقام، والامقامی آگاه و وطن پرست شد.تاریخ ایران، میرزا تقی خان امیرکبیر را رادمردی اصلاحگر میداند که عاشق پیشرفت و تعالی ایران بود و جان بر سر دفاع از آزادی و استقلال کشور گذاشت.
مورخان، عموماً دربارهی اخلاق وارسته و درایت و کفایت ی امیر، اتفاق نظر دارند و در شرح خدمات بزرگ او در عرصههای ی، اقتصادی، نظامی و قضایی، و تکاپوی مؤثرش در اصلاح امور شهری و اخلاق مدنی، اخذ دانش و تجارب مثبت غربی، و تقویت بنیادهای صنعت و اقتصاد ملی، داد سخن دادهاند. بر این همه، باید مدارا و رواداری وی با اقلیتهای رسمی کشور، و تلاش در حفظ حقوق شهروندی آنان را افزود.
آن هنگام که بابیان در اواخر دوران محمد شاه در مناظرههای علمی عاجز ماندند، دست به فتنهانگیزی زدند و به قتل عام مسلمانان در شهرهای زنجان و تبریز و یزد و روستاهای مازندران پرداختند که از جمله وقایع دردناک بود و در این هنگام امیرکبیر، آن اقدام مبارک را در سرکوب بابیان انجام داد که فرقهای ساخته و دست پرورده استعمار بریتانیا بود زد. او به واسطه حمزه میرزا حاکم تبریز فتاوائی از علمای شیخیه آن دیار گرفت و باب به همراه محمد علی زنوزی در ۱۲۶۶ در تبریز به دار آویخته شد.
هرچند امروز برای اهل تحقیق روشن است که فرقه بهائیت پیوند با استعمار بریتانیا داشته و دارد و به عنوان ابزاری مذهب گونه» در جهت بسط تفکر لیبرالیستی غرب عمل میکند؛ اما این روشنایی امروزین در آن روز آغازین وجود نداشت و امیر کبیر با درایت و بصیرت، هم از جهت بدعت در دین و هم از پیوند آنان با دولت بریتانیا، آنها را خطرناک تشخیص داده و به سرکوب و دفع فتنه پرداخت که تاکنون بهائیان کینه و عداوت خاصی از این مرد بزرگ به دل گرفتهاند.
بهائیان در آغاز مورد توجه دو دولت انگلیس و روس بوده و از حمایات بیدریغ هردو بهره میبردند، از اینرو بهائیها دولت انگلیس را دولت فخیمه، دولت قاجار بعد از امیر کبیر را دولت علیّه و دولت روس را دولت بهیّه نامیدند. آنان به عکا رفتند تا بعدها در پیوند با یهود صهیونیسم همچنان زیر چتر حمایت بریتانیا باقی بمانند.
مرحوم امیرکبیر، با سرکوب قاطع فتنه بابیان و اعدام باب و تبعید بهاء همراه با انجام برخی اصلاحات ی - اجتماعی در کشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه، برای همیشه راه را بر پیشرفت این گروه در تاریخ ایران بست. این نقش بیبدیل از چشم بابیان و بهائیان مخفی نمانده و او را آماج کینهتوزی و فحاشی آنان ساخته است.
به قول نورالدین چهاردهی: بابیها و بهائیان سرسخت دشمن آشتی ناپذیرند کذا و میرزا تقی خان امیرکبیر و ناصرالدین شاه را لعن فرستند و این دو تن را مانند یزید و شمر مینگرند». (1) سخن دکتر فریدون آدمیت نیز مؤید اظهارات چهاردهی است: امیر شورش بابیه را برانداخت.»
و به قول شیل وزیر مختار انگلیس در ایران، در گزارش به پالمرستون وزیر خارجه لندن، مورخ ۱۴ مارس ۱۸۵۱ پس از غائله بابیان در زنجان پیروان باب جرئت نکردند که صلح و امنیت عمومی را بر هم بزنند؛ اما بیکار ننشستند و پنهانی فعالیت داشتند تا زمانی که اختلالی ایجاد نمیکردند، کسی را با آنان چندان کاری نبود، البته کینهی امیر را در دل داشتند، کینهای که در نوشتههای همکیشان آنان و بهائی و بهائیزادگان در ایران و آمریکا، هنوز منعکس است. بابیان توطئهی کشتن شاه و امیر و امام جمعه تهران را چیدند، ولی امیر پرده از روی آن برداشت و آن توطئه را در نطفه خفه کرد، که شرح آن در المتنبئین» نوشته علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه آمده است. (2)
برای نمونه، عباس افندی مینویسد: میرزا تقیخان امیر نظام … سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر، شخصی بود بیتجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده. سفاک و بی باک و در خونریزی چابک و چالاک. حکمت حکومت را شدت ت دانست و مدار ترقی سلطنت را تشدید و تضییق و تهدید و تخویف جمهور میشمرد و چون اعلی حضرت شهریاری ناصرالدین شاه در سن عنفوان شباب بودند، وزیر به اوهامات غریبه افتاد و… بی م وزرای دوراندیش، امر به تعرض بابیان کرد…»! (3)
شوقی (نوه و جانشین عباس افندی) در هتاکی به امیر، راه جدش را رفته و در لوح قرن وی را اتابک سفاک بیباک» و امیر سفاک» خوانده (4) و مینویسد: اتابک اعظم، تقی سفاک و بیباک که حکم اعدام سید عالم را صادر نمود و جمعی از اصحاب را در مازندران و نیریز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانید دو سال بعد… به سخط شهریار پرکین مبتلا گشت و در حمام فین به اسفل السافلین راجع شد. برادرش که در این عمل فظیع شریک و سهیم گشت در همان ایام به دارالبوار راجع شد». (5)
او در قرن بدیع، امیر را وزیر بی تدبیر»! خوانده و پس از شرح اعدام باب به اهتمام او و برادرش (وزیر نظام) میگوید: امیر نظام سفاک و بیباک، محرک اصلی شهادت حضرت اعلی باب … دو سال پس از این واقعه هائله با برادرش که همدست و معاضد او بود به هلاکت رسید و جزای اعمال سیئه خویش را به رأی العین مشاهده نمود». (6)
به همین شکل، مورخان مشهور بهائی نظیر ابوالفضل گلپایگانی، اشراق خاوری و فیضی در آثارشان امیر را از طعن و دشنام بی نصیب نگذاشتهاند:
اشراق خاوری، امیر را وزیر نادان»، (7) وزیر شریر»، (8) تقی سفاک» (9) و دشمن ستمکار و… خونخوار» (10) میخواند و قتلش در حمام فین (به دست عمال استبداد و استعمار) را انتقام الهی! و عذاب الیم» وی در حق او میشمارد: امیر نظام رئیس الوزرا که سبب شهادت حضرت اعلی گشت و برادرش، وزیر نظام، که با او در این جریمه شرکت داشت پس از دو سال به جزای عمل خویش رسیدند و به عذاب الیم مبتلا گشتند. دیوار حمام فین کاشان از خون امیر نظام صدر اعظم رنگین گشت. هنوز هم آن خون باقی است و بر ظلم و ستمی که از دست امیر نظام به وقوع پیوسته شاهدی صادق و گواهی راستگو و ناطق است». (11)
محمدعلی فیضی، امیر را با عنوان امیر مغرور» فرو کوفته (12) و ابوالفضل گلپایگانی با اطلاق عنوان سفاح» (خونریز) و به غایت مستبد» بر امیر (13) میگوید: اتابک اعظم در علاج کار بابیان فروماند و عاقبت در آن نزدیکی جان در سر کار تهور و استبداد نهاد، زیرا که پادشاه جوان از مقاصد خفیه او ؟! آگاه شد و از سوء ت او منزجر گشت و رجال دولت به جهت استبداد او در امور مملکت از نیک خواهی او دوری جستند و عاقبت او را به حکم پادشاه از مناصب دولتی معزول… و… در حمام فین او را به جهان دیگر فرستادند»! (14)
سرانجام دشمنی امثال میرزا آقاخان نوری نخست وزیر خائن و بی کفایت و جیرهخوار انگلیس و مهدعلیا و… و نادانی ناصرالدین شاه باعث شد تا در ۲۰ محرم ۱۲۶۸ هجری قمری، امیرکبیر از صدارت معزول شود و در ۲۵ محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتی برکنار و چند روز بعد به کاشان تبعید شود. سرانجام به فرمان احمقانه و مستانه ناصرالدین شاه به طرز فیجعی در حمام فین کاشان جام شهادت را بنوشد.
عناصر بهائی چنان که دیدیم، از سر کینه، امیر را فردی بدفرجام خوانده و مرگ سرخ و زیبای» او در خط مبارزه با استبداد و استعمار را، کیفر سوء الهی در حق وی شمردهاند!
اما اینک که پس از گذشت سالها از قتل آن رادمرد به جایگاه او در تاریخ معاصر ایران مینگریم، میفهمیم که امیر اگر ۱۰۰ سال دیگر هم میزیست، هرگز این درجه از نفوذ و محبوبیت را در قلب ملت ایران به دست نمیآورد.
در واقع، او با این مرگ خونین و زودرس، تبدیل به اسطورهای شد که همواره به کوشندگان راه آزادی و استقلال ایران، درس همت و صلابت و فداکاری میدهد.
بارالها ! او را که در راه اعتلای دین خود و رفاه و آسایش ملت و بالندگی کشور خویش گام برداشت، در جوار رحمتت قرین آرامش فرمای …
.
پانوشتها:
۱. باب کیست و سخن او چیست؟، ص۲۶۶.
۲. ر.ک، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۵۵، ص۴۵۱، کتاب المتنبئین، با عنوان فتنه باب»، با مقدمه و تعلیقات نوایی، توسط انتشارات بابک، چاپ شده است.
۳. مقاله شخصی سیاح…، صص۳۵ -۳۴.
۴. ر.ک، توقیعات مبارکه حضرت ولی امرالله، لوح قرن اجباء شرق (نوروز ۱۰۱ بدیع)، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۳ بدیع، ص۴۹ و۵۱.
۵. همان، صص۱۸۱ -۱۸۲.
۶. ر.ک، قرن بدیع، ۱ / ۲۵۸ – ۲۴۷.
۷. مطالع الانوار، ص۴۹۳.
۸. همان، ص۵۹۰.
۹. رحیق مختوم، قاموس لوح مبارک قرن»، عبدالحمید اشراق خاوری، موسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۱ بدیع، ۱ / ۳۲۶، ردیف ت.
۱۰. مطالع الانوار، ص۵۰۹.
۱۱. همان، صص ۵۱۳ -۵۱۲ نیز ر.ک، ص۵۸۹.
۱۲. حضرت نقطه اولی ۱۲۳۵ -۱۲۶۶ هجری / ۱۸۱۹ – ۱۸۵۰ میلادی، ص۳۱۶.
محمدتقی خان امیرکبیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند اما چند ماه بعد، با پیگیریهای همسرش عزتالدوله، از آنجا که طبق وصیت مرحوم امیر کبیر به وصیً خود مرحوم حاج شیخ عبد الحسین تهرانی معروف به شیخ العراقین در دفن پیکرش در کربلا ، جسد را به کربلای معلی منتقل کردند تا برای همیشه در رواق شرقی حرم سیدالشهداء(ع) آرام گیرد.
میرزا محمدتقی خان فراهانی ستاره بینظیری در تاریخ ایرانزمین بود که صدارت باکفایتش تحمل خیلیها را طاق کرد و سرانجام حکم قتل او را از ناصرالدین شاه گرفتند.
پیرامون چگونگی به قتل رسیدن امیرکبیر، نقلهای مختلفی وجود دارد. نوشته شده است: امیرکبیر در نهم ژانویه 52 (بیستم دیماه 1230) به عادت هر روز صبح با محافظان خود بیرون آمد. همین که قدری از اندرون دور شد، نوری حاج علیخان دستور داد اطراف او را محاصره کنند. سپس جلوی دهان امیر را گرفته کشانکشان او را به حیاط مجاور آوردند و در آنجا دست و پاهایش را بستند و شریانهای هر دو دست و پای او را قطع کردند و برای چندساعتی او را به همان حال گذاشتند تا در میان درد و الم شدیدی جان بسپارد.
در روایت دیگر ، او را در حمام _فین کاشان به قتل رسانیدند.
درباره محل خاکسپاری امیرکبیر همه منابع تاریخی اجماع دارند که پیکر میرزا تقی خان امیرکبیر ابتدا در همان کاشان دفن شد. به گفته میرزا جعفر حقایقنگار خورموجی، پیکر امیر را روز بعد از شهادت به قبرستان پشت مشهد» کاشان بردند و به رسم امانت کنار قبر سید محمد تقی پشت مشهدی» از علمای مشهور کاشان به خاک سپردند.
چند ماه بعد، با پیگیریهای عزتالدوله همسر امیرکبیر، جسدش را به کربلای معلی منتقل کردند. پیکر او در مقبرهای در رواق شرقی حرم مطهر امام حسین(ع) تدفین شد و روی سنگ مزارش چنین نوشتند:
آه که در جهان دون، از صدمات این غما / عالم روز واپسین گشت عیان به عالما
خاک ملال از جهان، رفت به هفتم آسمان / رفت به گلشن جنان، وارث آصف جما
کارگشایی متقی، حارس ملک دین تقی / آنکه ز سهم او شقی، شد به سوی جهنما
بست چه بار زین سفر، روح امیر نامور / شد زمدار تا مدر، ماه صفر محرما
هاتف رحمت خدا، خواند به گوش این ندا / کز در بندگی درآ، تا که شوی مکرما
مال وفات او ز غم، کلک سرور زد رقم / گفت که بی زیاد و کم، آه امیر اعظما
مرقد امیر کبیر درست در حجره ای در سمت جنوب شرقی رواق حسینی ، درکنار قتلگاه حسینی قرار داشت که اکنون با باز شدن یک درب تازه به ایوان قبله آستانه حسینی ، این حجره به راهرو تغییر یافته وقبر مرحوم امیر کبیر در این مکان مقدس قرار گرفته است.
به بیانی دیگر ، هنگامی که ضریح حضرت حبیب بن مظاهر أسدی را پشت سر نهاده واز رواق کنار ضریح ، گام به ایوان می نهید ، قبر او در میانه این مکان قرار دارد.
ازسمت راست در جوار قتلگاه واز شمال به ضریح حبیب ع
امید است عموم ایرانیان آرامگاه او را نیز زیارات کنند تا همگان بدانند که کنار سید شهیدان، آزادگانی بزرگ نیز عاشقانه آرمیده اند.
بیستم دی ماه، سالگرد شهادت میرزاتقی خان امیرکبیر صدراعظم کبیر ایران است. به همین مناسبت خاطره ای از آیتالله اراکی درباره امیرکبیر را تقدیم می کنیم:
به گزارش جهان، مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
شاه که عملاً هیچ خیانتی از وی ندیده بود، پس از فروکش کردن حسادتها و توهمهای معمول شاهانه در بحرانهایی که دست گرهگشای امیر را لازم میدید، با حسرت از فقدان وی یاد میکرد و بارها نزد اطرافیان با جمله حیف اگر امیر بود.» حسرت خود را ابراز میکرد.
عکس نویسنده
میرزا تقیخان فراهانی ملقب به امیرکبیر از بزرگترین و تاثیرگذارترین رجال ی دو قرن اخیر ایران و فرزند کربلایی محمد قربان فراهانی در سال ۱۳۲۳ هجری قمری در خانوادهای از طبقات پایین جامعه به دنیا آمد. پدرش که اهل روستای هزاوه شهرستان اراک بود در دربار قاجارها آشپز بود و به همین واسطه با مقامات و نشر داشت. میرزا تقیخان تحصیلات مقدماتی را زیر نظر پدرش آموخت.
میرزا تقی در اوایل جوانی در سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول شد و مورد عنایت این رجل ی دانشمند قرار گرفت و بعدها در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی ی به روسیه فرستاد و در نامهای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقیخان چنین نوشت: خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.»
وی در این ماموریت که برای عذرخواهی از قتل الکساندر گریبایدوف دیپلمات روس در ایران انجام شد، از تزار روسیه پوزش خواست و طوری عمل کرد که مورد تائید و پسند تزار روسیه و دربار ایران قرار گرفت.
امیرکبیر در سفر به روسیه شیفته مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آنجا شد و به این نتیجه رسید که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.
دومین ماموریت وی ریاست هیات ی ایران در سفر به ارزنةالروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراتوری عثمانی بود. در این ماموریت که نزدیک به دو سال طول کشید وی توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد و محمره (خرمشهر) و اراضی وسیع طرف چپ شطالعرب را که مورد ادعای عثمانیها بود به ایران ملحق کند. در همین ماموریت بود که اقدامات و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاج میرزا آقاسی قرار گرفت.
میرزا پس از مراجعت به پیشکاری ولیعهد منصوب شد. در همین زمان بود که محمد شاه قاجار درگذشت. ناصرالدین میرزا که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمیتوانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند؛ در این هنگام بود که امیرکبیر که آن زمان در تبریز و ملقب به امیرنظام بود با ضمانت شخصی پولی فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد. اینگونه بود که وی مورد توجه ناصرالدین میرزا که حالا ناصرالدین شاه شده بود قرار گرفت و با اینکه درباریان حتی مهدعلیا - مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای ی خارجی دست داشت- مخالف وی بودند، هر روز بر مرتبه و مقامش در دستگاه ناصری افزوده میشد.
ناصرالدین شاه در هجدهم ذیقعده سال ۱۲۶۴ هجری قمری به تهران رسید و در شب ۲۲ ذیقعده مقام صدارت عظمایی را به میرزا تقیخان اعطا کرد. اینچنین بود که وی در زمانی کوتاه ملقب به امیرکبیر شد و از سوی ناصرالدین شاه به مقام صدراعظمی نایل آمد.
امیرکبیر در دوره کوتاه صدراعظمی با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهنپرستی خود، توانست برنامههایی را پیش ببرد که اهمیت آنها در راه پیشرفت ایران و ایرانی غیرقابل کتمان است. در این دوران کشور در اوج فلاکت بود و سران مملکتی مشغول حیف و میل اموال بیتالمال بودند. در اثر بیکفایتی حاج میرزا آقاسی خزانه مملکتی با ضعف شدید روبرو شده بود. امیرکبیر در این وهله با پی بردن به وضع ناهمگون کشور، شروع به تصفیه دستگاه دولتی و عزل و نصب ماموران لشگری و کشوری کرده و سعی کرد برای مشاغل مختلف افراد شایسته را بر سر کار آورد.
وی با لغو برخی از مالیاتهای اضافی، دریافت مالیاتها را دارای نظام منسجم و مشخصی کرد. او همچنین حقوق گزاف درباریان را کاهش داد و از بذل و بخششهای بیدریغ در حوزه بودجه مملکتی جلوگیری کرد.(1)
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز شد و تا پایان حکومتش که ۳۹ ماه (۳ سال و ۳ ماه) به طول انجامید، ادامه یافت.
اصلاحات امیرکبیر اما بر درباریان و کشورهای دیگر گران آمده بود. اینچنین بود که برخی از سفارتخانهها و همچنین درباریان وجود او را تاب نیاوردند و خواستار عزل وی شدند.
آنچه موجبات عزل امیرکبیر و مرگ وی را فراهم آورد، بیشتر از آنکه نتیجه جدی نگرفتن خطرات اقدامات اصلاحیاش باشد، ثمره پافشاری وی بر این اصلاحات و اعتقاد عمیق بر پیشبرد آن بود! امیرکبیر در سالهای مبارزه اش با فساد، آب در خوابگاه مورچگانی ریخته بود که به تعبیر سایکس»، یگانه منظور و هدف آنهاف جمع کردن ثروت بود».
مبارزه امیرکبیر بیش از آنکه با رجال سنتی و درباریان و با نام اشخاص باشد، با سیستمی بود که عامل این رقابتها محسوب میشد.
سیستم کهنه و پوسیدهای که نظم و قانون و نوسازی را برنمیتابید و ناخواسته همه آنها را در مقابل امیرنظام قرار میداد، وگرنه بجز در مورد برخورد با فرقهسازیها و نیز جداییطلبیها، مانند فتنه سالار در خراسان که امیر محکم مقابل آنها ایستاد و تا نابودی آنها پیش رفت، در برخورد با دیوانیان سنتی و بعدها مهدعلیا مادر ناصرالدینشاه، در عین تأیید و پافشاری بر اقدامات اصلاحی خود، روش مدارا را در پیش میگرفت و در نامههای خود به شاه توصیه میکند که رعایت جانب مادرش را نگه دارد. چنانکه از وی میخواهد برای دلجویی مادرش به دیدن او برود: نواب هم انشاءالله به محض تشریف بردن قبله عالم روحنا فدا از یمن قدم مبارک خوب میشود».
با این وجود بعید به نظر میرسد که امیرکبیر از ورای دلگرمیهای شاه و نامههای تأیید کنندهاش، سست بودن پایههای قدرت خود را در مقابل سیل بنیانکن مخالفانش احساس نکرده باشد. وی با شناخت لایههای قدرتمند قاجار، از شاهزاده گرفته تا حرمسرا و نیز دیوانیان سنتی، میکوشید در عین تأکید بر خواستههای اصلاحطلبانهاش، اقداماتش را به دور از اغراض شخصی جلوه دهد.
اما آنچه مسلم بود، اقدامات او در تحدید مستمری درباریان و امتیازات بیحد و حصر و دور از قانون آنان، خود به خود امیر را مقابل آنها قرار میداد. اینکه مهدعلیا پس از مرگ امیر به شاه مینویسد: امیر شاهزادگان بیچاره را کمتر از سگ کرده بود» اوج خشم درباریان از امیر بود که بی اختیار از زبان مهدعلیا صادر شده بود.
همچنین امیرکبیر دستور داده بود از بهکار بردن القاب بیمعنا در نامههای اداری خودداری گردد، تا جایی که دستور داد خطاب به وی و دیگر وزیران به همان لقب جناب بسنده نمایند». امیرکبیر گرفتن رشوه را برای کارگزاران دولت ممنوع کرد و برای آنها مواجبی تعیین کرد. برای متعادل کردن دخل و خرج کشور بر بیشتر وظایف و مستمریهایی که وابستگان قاجار، مانند شاهزادگان، بدون دلیل دریافت میکردند، خط بطلان کشید. گرفتن مالیاتها را براساس اصول درستتری قرار داد و تبعیض در این مهم را موقوف» دانست، به گونهای که در مدت کوتاهی خزانه کشور را از مالیاتهای منظم پر کرد.
وی همچنین دستور داد به وضع املاک تیول» و خالصه رسیدگی شود، اقدامی که مشکلات فراوانی را برای امیرکبیر بهوجود آورد؛ بهگونهآی که در نامهای به شاه از صدهزار تهدید به قتل سخن میگوید.
امیرکبیر در مقابل تهدیدات گوناگون به قدرت شاه پناه میآورد و وجود وی را مانع رسیدن دشمنان به اهداف خود میدانست؛ دشمن از برای این غلام، از زن و مرد زیاد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نماید».
اما وابستگی این لایههای قدرت سنتی یعنی شاهزادگان و حکام و ن حرمسرا، به امتیازات سنتی و فراتر از قانون و یا قوانین نانوشته قجری، چنان بود که حمایت شاه نیز تا زمانی میتوانست مؤثر واقع گردد. هدف مخالفین و دشمنان امیر، تگذاریهای اوست نه دشمنی شخصی با او! برای آنها تفاوت نمیکرد که امیر با اصلاحات خود منافع آنها را به خطر بیندازد و یا میرزاآقاخان نوری با انحصارطلبی خود آنان را از منافعشان بازدارد. شیل وزیرمختار انگلیس در ایران با بیان دشمنی بزرگان مملکت» با امیر نظام دلایل آن را سودپرستی و طمعورزی حاکم بر همه چیز» عنوان میکند: سودپرستی و طمعورزی حاکم بر همه چیز است و انگیزههای آنی و هوس و نیرنگ و افسون بر این جامعه مستولی است»
از سوی دیگر بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانهای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت گدازادگی» ناسزایی، حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعبیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود» اما فشار تهمت گدازادگی بر امیر به حدی بود که شاه را بر آن داشت تا برای آنکه اقتدار امیر تنها به سود سلطنت باشد برخلاف میل مهدعلیا تنها خواهر خود و تنها دختر او (مهدعلیا) را به عقد امیر دربیاورد.
با وجودی که امیر میکوشید اصلاحاتش حساسیت رقبای خطرناکش را برنینگیزد اما ماهیت نظمی که وی وجه همت خود قرار داده بود، روزبهروز به جرگه مخالفانش میافزود. این بار دست به دامان نظامیان شدند و با توسط به رشوه، نظامیان را به طغیان واداشتند» تا خواستار عزل و حتی قتل امیرکبیر شوند. نکته طنز ماجرا این است که این بار امیرکبیر شورش نظامیان را با کمک میرزاآقاخان نوری فرونشاند. در واقع امیر به قصد ترک صدارت در خانه میرزاآقاخان نوری ساکن شده بود که در آغاز تمامی مساعی خود را برای دور کردن وی از قدرت بهکار برده بود!
اصلاحات امیرکبیر موجبات بسته شدن دست نظامیان را برای گرفتن رشوه که میان آنان نهادینه شده بود، فراهم آورده بود. بهانه نظامیان این بود که تو میخواستی عباس میرزا (برادر ناصرالدینشاه) را که پسر آقای ماست کور کنی». بیمحتوا بودن اتهام دشمنان امیر همین بس که یکی از مهمترین اتهامات شاه و رقبا برای عزل وی تهمت علم کردن همین عباس میرزا علیه شاه بود. این که برخی معتقدند امیر قربانی غرور بیش از حد شده، تأیید ضمنی اوست، چرا که امیر به دردهای سرزمین خود به خوبی آگاه بود و به تعبیر گوبینو، میخواست عظمت دیرینه کشورش را بازگرداند».
تمام قدرت امیر در همین دانش اصلاح و سازندگی او نهفته بود. چنانچه میبینیم در دفاع از خود چه در هنگام عزل و چه در هنگام شورش نظامیان (که به قصد استعفا ارگ را ترک کرده بود) توانایی چندانی از خود بروز نداد. این همان امیری بود که در هنگام عهدهدار شدن مقام صدارت، توانسته بود با آن شدت و حدت به تمامی شورشها و طغیانهایی که در سراسر کشور شروع شده بود، پایان دهد. این سخن فریدون آدمیت که امیر محکوم نظام ی ایران و نظم میرزاتقی خانی گردید» تعبیر زیبایی است مبنی بر اینکه مشکل اعیان و درباریان با امیر، دشمنی شخصی نبود، بلکه رقابت با برنامهها و قانونمندی جدیدی بود که منافع آنان را تهدید میکرد.
گناه و اشتباه امیرکبیر تأکید و پافشاری بر برنامههایی بود که بهجای تأمین منافع درباریان و اعیان ،منافع عمومی را تأمین میکرد.
آنچه امیرکبیر به دنبال آن بود شکستن تمامی ساختارهای کهن بود تا کارهای دولت براساس نظم و قانون سر و سامان یابد. این همان چیزی است که علمای علم ت به آن تگذاری عمومی» میگویند.
از یک سو بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانهای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت گدازادگی» ناسزایی حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود».
اگر بخواهیم تگذاری را به معنای تدوین برنامههای از پیش تعیین شده تعریف کنیم که علمای علم ت و تگذاری عمومی آن را تعریف کردهاند، شاید بتوان امیرکبیر را نخستین فرد در ایران دانست که منافع عموم را با برنامههای سازمانیافته بر منافع رجال سنتی و طرفداران بقا بر گذشته، ترجیح داد. امیرکبیر اگر تنها به خود و غرورش میاندیشید، میتوانست مانند میرزاآقاخان نوری از شاه پیمان بگیرد که هنگام عزل خونش را نریزد و یا چون میرزا آقاسی به قلع و قمع رقبایش بپردازد.
اما نگاه برخی از صاحبنظران در خصوص برخی اشتباهات ی امیرکبیر بسیار قابل تأمل است. امیرکبیر در بازگرداندن دوباره نوری رقیب گذشته و دشمن آینده خود مؤثر بود. گوبینو معتقد است امیرنظام در دادن مشاغل به او عجله کرد و او را نزد شاه معرفی کرد و با تمام قوا او را بزرگ کرد، تا جایی که معاونت خود را به او تفویض کرد» حتی حاجی علیخان فراشباشی را که نقش بسیار مهمی در قتل امیرکبیر داشت خود امیر به کار دعوت کرد و به سرعت به مقامات عالی ارتقاء داد».
اعتماد امیرکبیر به حمایت شاه در عین بهکارگیری ادبیات تند در برابر وی که گاهی با جسارتی بیرون از احتیاط بود از نکات مهمی است که موجبات عزل و قتل وی را فراهم آورد!
حقیقت این است که اقتدار امیرکبیر در پیشبرد اصلاحات و نیز مقابله با منافع درباریان خواسته و یا ناخواسته حسادت شاهانه را علیه وی برانگیخت.
اقتدار امیر علاوه بر آنکه دیوانیان، صاحبمنصبان نظامی، شاهزادگان، حکام و ن قدرتمند حرمسرا و لایههای سنتی قدرت را روبهروی وی قرار داد، یک دشمن دیگر نیز داشت و آن هراس شاه از قدرت فزاینده صدراعظم و نیز حسادت شاهانه نسبت به تواناییهای وی بود. در حالی که اقتدار صدراعظم همهجا در جهت تقویت سلطنت ناصرالدینشاه جوان و کم تجربه بود! امیرکبیر بر آن بود تا رموز سلطنت را به وی بیاموزد چنانکه گاه از تنبلی و حضور نیافتن در مراسم رسمی به سختی انتقاد میکرد تا جایی که به تندی برای شاه مینویسد: به این طفرهها و امروز و فردا کردنها و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکماً نمیتوان سلطنت کرد». اما شاه جوان به اقتداری که برای تثبیت و نظم پادشاهیاش تا آن اندازه لازم بود مانند اسلافش حسادت کرد، به تعبیر کرزن؛ امیرکبیر قربانی دسیسههای درباری و مشمول اغراض حسادتآمیز پادشاه جوان، که دیگران برانگیخته بودند، گردید».
اوج تحریک حسادت شاه، در سفر به اصفهان بود. احترامات مبالغهآمیزی که پذیرهکنندگان به امیر به عمل آوردند، تذکر رقبای امیر را به شاه به دنبال دارد که اقتدار امیر او را در درجه دوم اهمیت قرار داده است. این سفر و حوادث آن تأثیر زیادی بر روحیه ناصرالدینشاه داشت و ناصرالدینشاه که تا آن زمان اتابک» خود را دوست داشت نسبت به وی بدبین شد، اما هنوز خدمات امیر بر این حسادت شاهانه میچربید. به همین دلیل دشمنان، آخرین برگ برنده را برای تحریک دشمنی شاه رو کردند و آن رقیب تراشیدن برای شاه و شائبه همکاری صدراعظم با وی بود.
عباسمیرزای سوم و ملکآرای بعدی برادر دوازدهساله شاه از همسر سوگلی محمدشاه، یعنی خدیجه بود که مهربانی محمدشاه قاجار به او همواره حسادت مهدعلیا و ناصرالدینشاه را برمیانگیخت. نکته جالب ماجرا این بود که در آغاز سفر، خود امیرکبیر با این استدلال که عباسمیرزا عذر از سفر میآورد و خیال دارد در تهران بماند و فساد برپا کند» برخلاف مهد علیا تأکید بر به همراه بودن وی به اصفهان داشت. اما حقیقت این بود که عباسمیرزای نوجوان به دلیل آزارهایی که دیده بود عامدانه به امیر نزدیک شده بود تا اندکی از رنجهای دشمنانش که با هدایت مهدعلیا انجام میشد بکاهد. خود عباسمیرزا سالها بعد در این باره مینویسد: چون دیدم امیر مرد سختی است. بنای مماشات تملقات متداوله ایران را با او گذاشتم، . امیرنظام به جهت این پادشاه و اهل ایران بسیار خیرخواه و صادق بود.و با من خصوصیتی نداشت».
این حربه سرانجام کارگر افتاد و امیر عزل گردید. نکته عجیب ماجرا این است که عزل امیر نوعی خوشحالی عمومی را با خود به همراه داشت، چرا که افرادی که جلوی ی آنها گرفته شده بود، بسیار زیاد بودند، به تعبیر گوبینو ملت شبیه به گروهی شاگرد مدرسهای شیطان و جنجالی بود که از دست معلم سختگیری خلاص شده بود».
شاه که عملاً هیچ خیانتی از وی ندیده بود، پس از فروکش کردن حسادتها و توهمهای معمول شاهانه در بحرانهایی که دست گرهگشای امیر را لازم میدید، با حسرت از فقدان وی یاد میکرد و بارها نزد اطرافیان با جمله حیف اگر امیر بود.» حسرت خود را ابراز میکرد، شاید به همین دلیل بود که دستور داده بود مسجدی به یاد او بسازند.(2)
پی نوشت:
1- امیرکبیر به قتل رسید، سایت تاریخ ایرانی
2- آیا امیرکبیر در عزل و قتل خود مقصر بود؟، محمد توحیدی چافی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
میرزا محمدتقی خان فراهانی، مشهور به امیرکبیر»، از رجال خوشنام و مورد احترام تاریخ ایران در دوره قاجاراست. خدمات او در عصر سلطنت ناصرالدینشاه بر کسی پوشیده نیست. پیش از صدارت امیرکبیر اوضاع ی، اقتصادی بسیار وخیم بود، زیادهخواهیهای درباریان، ظلم و ستم، ی و غارت اموال مردم و رشوهخواری در کشور فراگیر شده بود. وقتی او به صدارت رسید، اصلاحاتی را در سطح گسترده به شرح زیر انجام داد:
1- اصلاح تشکیلات اداری کشور؛ 2- منع خرید و فروش حکومت و ولایات که در آن روزگار مرسوم بود و در میان شاهزادگان و سران قبایل دست به دست میشد؛ 3- احیای حقوق دهقانان و کشاورزان؛ 4- تغییر اصول مالیاتی و ساماندهی به خزانه کشور؛ 5- جلوگیری از زیادهخواهیهای گسترده شاهزادگان، درباریان و وابستگان به آنها. حتی برای شخص شاه حقوق مشخص و محدود قرار داد؛ 6- افزایش درآمد دولتی و ایجاد موازنه میان دخل و خرجها و جلوگیری از حیف و میل بودجه مملکت؛ 7- تعطیلی آیین بستنشینی که اغلب به خاطر فرار از قانون انجام میگرفت و اهتمام به حاکمیت و قانون؛ 8- دفاع از حقوق اقلیتهای مذهبی و جلوگیری از اجحاف به آنان؛ 9- تأسیس اولین بیمارستان دولتی و ایجاد نظام پزشکی و توسعه و تعمیم آبلهکوبی در کشور؛ 10- تأسیس مدرسه دارالفنون، ترجمه کتب علمی اروپایی، توسعه چاپخانه و انتشار رومه وقایع اتفاقیه»؛ 11- ایجاد کارخانههای گوناگون صنعتی و پارچهبافی؛ 12- استخراج معادن و تربیت نیروی انسانی معدنشناسی؛ 13- احیا و توسعه کشاورزی و ایجاد چندین سد آبرسانی به تهران و شهرهای دیگر؛ 14- حمایت از بازرگانان داخلی و خارجی و ایجاد رقابت و اهتمام به صادرات و جلوگیری از واردات اجناس غیرضروری؛ 15- نظم و انسجام به نیروهای نظامی و تأسیس کارخانههای اسلحهسازی و توپریزی؛ 16- مبارزه با رشوهخواری، ی، تملقگویی، شرابخواری، عربدهکشی و خرافهگرایی؛ 17- بازسازی و توسعه صنعت شیلات خزر که در آن زمان در انحصار اتباع روسیه بود؛ - ایجاد اداره پست و تلگراف جدید (چاپارخانه قدیم) و .
دیانت امیر کبیر
بعضی از مورخان و نویسندگان روشنفکرمآب که متأسفانه گرفتار افکار و عقاید فاسد و انحرافی هستند، برای اینکه چهرههای برجسته تاریخ را با خود همراه کنند، در صدد شخصیتتراشی برآمده و در مورد آنان گرفتار تحریفهای نابخشودنی شدهاند. از آنجمله تلاش کردند تا از امیرکبیر یک چهره ضددینی یا دستکم بیتفاوت به مسائل دینی و مذهبی بسازند.
از سوی دیگر بعضی محافل مذهبی وآدم های تنگ نظر وخود بزرگ بین که انصافا مهارت عجیبی در دشمن تراشی وکافر کردن این وآن دارند وخودشان را همواره قسیم الجنه والنار » تصور می کنند به بهانه های واهی به تخریب وتکفیر او پرداختند. بدون این که دلیلی اقامه کنند او را سکولار و ضد دین معرفی کردند ،گویا وظیفه ای جز این نداشته وندارند در حالی که واقعیتهای تاریخی غیر از این بوده وهست. شواهد و قرائن تاریخی به طور روشن و صریح نشان میدهد که امیرکبیر اهل دیانت ، عبادات و به قول بعضی ها اهل قیام و قعود بود و به ویژه به زیارت عاشورا اهتمام داشت.
او معتقد به روز قیامت و حساب و کتاب بود؛ به همین سبب در اواخر عمر خود ثلث اموالش را برای امور عامالمنفعه و رد مظالم وصیت کرد. مسجد و مدرسه مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالحسین تهرانی واقع در بازار تهران از همین ثلث تأسیس شده است. او خود زمین این دو بنا را خرید و نقشهاش را نیز تهیه کرد، اما فرصت ساختن آنها را نیافت. پس از شهادتش، وصیّ او آیتالله تهرانی، معروف به شیخالعراقین» اقدام به تأسیس آن دومسجد ومدرسه کرد. اما انحصار طلبان وتنگ نظران نگذاشتند این مسجد ومدرسه بنام امیر کبیر ثبت گردد، لذا بناچار به اسم شیخ عبدالحسین شهرت پیدا کرد. چنانکه ساختمان امام زاده زید در تهران نیز از آثار امیرکبیر به شمار میآید.
امیرکبیر به همه چاپخانهها دستور داده بود که کلمات قرآن را روی کاغذهای باطله چاپ نکنند؛ چون در آن زمان این کاغذها در مغازهها به جای ظروف اجناس استفاده میشد و موجب هتک حرمت قرآن بود.
به اهتمام او مشروب فروشیها و مراکز بادهگساری تعطیل شد. عِرق دینی و مذهبی امیرکبیر، باعث شد که وی در این مورد قاطعیت بسیار از خود نشان دهد که گاه، این شدت عمل ها مورد انتقاد و اعتراض نیز واقع میشد.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در کتاب ارزشمند وتحقیقی خود ، به نام امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» ، فعالیتها و برنامههای اصلاحی امیرکبیر را ناشی از عرق دینی و تعصب مذهبی او قلمداد میکند و مینویسد:
کسانی که با معارف اسلام آشنایی دارند، اگر در زندگی امیرکبیر و اصلاحات دوران زمامداری او مطالعه کنند، با یک حساب روشن و دقیق، تصدیق میکنند که اصلاحات و رفرمهای امیرکبیر نه تنها ضددینی نیست، بلکه جنبة دینی و رنگ اسلامی داشته است . اگر یک نفر مجتهد عادل روشنفکر و آشنا به وضع روز، به جای میرزاتقیخان امیرکبیر، زمامدار کشور ایران میشد، از نظر رسالت دینی و وظیفه مقدس رهبری کشور اسلامی، خود را مجبور میدید که همان اصلاحات و رفرمها را بنماید. مگر مبارزه با نفوذ و سلطة کفار بر مسلمین، جدیت برای عظمت و اعتلای جامعة مسلمین و تقویت نیروی دفاعی کشور اسلام در مقابل کفار مهاجم که در رآس برنامههای اصلاحی امیرکبیر بوده است، عین دستورات قرآن کریم و پیشوایان دین، برای وظایف زمامداران مسلمین نیست؟ مگر مبارزه با رشوه، ارتشاء و فساد و هرج و مرج و جلوگیری از غارت بیتالمال و حیف و میل اموال مسلمانها و پارتیبازی و خرید و فروش مقامها و سختگیری در مورد اجرای عدالت و قانون و تقسیم پستها به مقیاس لیاقت و ارزش اشخاص و ترویج صنعت و کشاورزی و کار و استخراج معادن و ذخایر کشور اسلامی و اشاعه علم و فرهنگ و هنر و اقتباس علوم و فنون جدید ملل دیگر و دهها موضوع نظیر اینها، از متن وظایف فردفرد مسلمین، مخصوصاً رؤسا و زمامداران مسلمان نیست؟ . همین موضوعات و نظایر اینها برنامة اصلاحی امیر را تشکیل میداده است. پس آنها که امیرکبیر را در صف مقابل مؤمنین معتقد و متعبد مسلمان، قرار میدهند، یا اطلاع از معارف عالیه اسلامی ندارند و یا مغرض و معاندند.
ارتباط امیر با ون اصیل
برخی که نه شناخت درستی از شخصیت امیرکبیر دارند و نه حوزه و ت را درست شناختند و برخی دیگر نیز از روی بغض و دشمنی، سعی دارند تا وی را ضد ت و حوزه معرفی کنند. از این رو بدون این که اسناد و مدارکی ارائه کنند، نوشتند که امیرکبیر معتقد به تفکیک دیانت از ت بود و تلاش میکرد تا از نفوذ و قدرت ت در حکومت بکاهد؛ در حالی که شواهد و قرائن تاریخی خلاف این ادعا را نشان میدهد.
همان طوری که گفته شد یکی از فقهای سرشناس دوره قاجار مرحوم آیتالله شیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به شیخ العراقین» ارتباط صمیمی و تنگاتنگی با امیرکبیر داشت و مورد احترام و وثوق او بود؛ چنانکه وی بعدها وصیّ امیرکبیر شد. این فقیه بزرگ پس از اتمام تحصیلاتش در عتبات عالیات به تهران بازگشت. امیرکبیر که از مقام علمی او آگاهی داشت، برای تجلیل و تکریم ایشان به منزل محقر شیخالعراقین وارد شد و با این عالم گرانقدر دیدار کرد. وقتی امیرکبیر وضع منزل او را دید گفت: این منزل شایسته شما نیست. خانه مختصری با لوازم و اثاث کافی در عباسآباد تدارک دیده شده است ، به آنجا نقل مکان نمایید. » علاوه امیر بدهیهای آن عالم بزرگ را که به بازاریها بدهکار بود پرداخت کرد.
از آن پس امیر همواره در بزرگداشت مقام شیخ کوشید و روز به روز روابط این دو قویتر گردید تا این که شیخ مورد وثوق و اعتماد امیر و طرف مشاوره وی در گرهگشایی از مشکلات اجتماعی و کشوری شد.
امیرکبیر هیچ مشکلی با بدنة حوزه و ت نداشت. او فقط در چند مورد با کسانی برخورد کرد که در واقع لباس ت را وسیله امرار معاش و کاسبی قرار داده بودند؛ مثل امام جمعه وقت تهران و بعضی شیخالاسلامها که سمتهای دولتی داشتند و در واقع درباری به شمار میآمدند.
در یک مورد دیگر فردی به نام شیخ عبدالرحیم بروجردی» که مسئولیت قضاوت را بر عهده داشت، در نزاعی که یک طرف آن، خادم مخصوص امیر بود و محکوم هم شده بود، اما وی حکم را به خاطر امیر صادر و اجرا نمیکرد و به امیر پیغام داد که حاضر است در این مورد با او کنار بیاید؛ اما امیر از این کار او برآشفت و از وی متنفر شد و او را از قضاوت عزل کرد و به جای وی، فقیه بزرگ شیخ عبدالحسین تهرانی را منصوب نمود.
او به طور کلی امر قضاوت را به علمای اصیل اسلام و فقهای بزرگ واگذار کرد و به توصیههای دلسوزانه آنان احترام میگذاشت و عمل میکرد. در برخی گزارشها آمده است که روزی شخصی خدمت امیر آمد و علیه کسی مدعی شد که هزارتومان از وی طلب دارد و سندی نیز ارائه کرد. امیرکبیر طرف مقابل را مم به پرداخت آن مبلغ نمود. پس از چندی شخص محکوم به خانه یکی از علما پناه برد و از نادرستی این حکم شکایت برد. آن عالم در نامهای خطاب به امیرکبیر نوشت که این تنخواه به ناحق از این شخص گرفته شده است. امیر در جواب گفت: حکم همان است؛ اما چون آقا مرقوم داشتهاند، هزار تومان از جیب خودم میدهم.
مبارزه با تملق و چاپلوسی و بدعت بستنشینی
یکی از ویژگیهای امیرکبیر که از تربیت اسلامی او نشأت میگرفت، داشتن روحیه مبارزه با تملق و چاپلوسی است. روزی میرزا حبیبالله شیرازی، متخلص به قاآنی»، شاعر معروف عصر قاجاری، که به زبان فرانسوی نیز مسلط بود و به حِسان العجم» شهرت داشت، قصیدهای بلند با 53 بیت در مدح امیرکبیر سرود و در یک بیت آن، اینگونه به توبیخ حاج میرزاآقاسی پرداخت:
به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی، که مؤمنان متقی کنند افتخارها».
وقتی امیر این قصیده را شنید، برآشفت و گفت: تو که تا دیروز در مدح او میگفتی، امروز که او عزل شده، ظالمش میخوانی و مرا مدح میکنی؟! پس فردا که من نیز برکنار شوم، به توبیخ و سرزنش من هم خواهی پرداخت. بعد دستور داد حقوق او را قطع کردند. قاآنی پیشتر، حاج میرزا آقاسی را قلب گیتی»، انسان کامل» و خواجه دوعالم» خوانده بود. چند روز گذشت و بعضیها وساطت کردند و امیر او را بخشید، اما به شرطی که کتابی را در مورد کشاورزی از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کند.
جالب است که وقتی امیرکبیر مورد غضب شاه قرار گرفت و برکنار شد، قاآنی شعر دیگری سرود و او را خصم خانگی» و اهرمنخو» و بدگوهر» نامید.
یکی دیگر از کارهای مهم امیر، جمع کردن بساط بستنشینی بود که البته این حرکت اصلاحی، موجب نیتی اندکی از های درباری گشت. از سالهای بسیار دور برخی از امامزادهها و اماکن مذهبی، خانه مجتهدان بزرگ، مسجد شاه تهران، حتی اصطبلهای شاهی و در این اواخر برخی از سفارتخانههای خارجی در تهران پناهگاه ستمدیدگان و مظلومانی به شمار میآمد که برای گریز از بیقانونی و بیعدالتی به این مکانها پناه میبردند تا حق و حقوق خود را از ظالمان بستانند و از ظلم و جور آنها در امان باشند؛ اما به تدریج همین آیین بستنشینی، وسیلهای برای بعضی بیعدالتیها و سوءاستفادهها شده بود؛ چنانکه افراد فاسد و ظالم برای فرار از قانون و رهایی از اجرای عدالت و تطهیر جنایات خود، بست مینشستند و این هرگز با اهداف و آرمانهای امیر سازگاری نداشت.
البته او این اقدام تاریخی را با هماهنگی برخی ون پرنفوذ انجام داد تا بتواند در مقابل مخالفت برخی دیگر مقاومت نماید. وقتی مقدمات کار آماده شد، سال 1266 قمری فرمان شکستن بستها و پایان دادن به بستنشینی را رسماً صادر کرد.
برخی افراد جاهل یا مغرض، این کار امیرکبیر را ضربهای بر پیکر ت قلمداد کردند؛ در حالی که بستنشینی هیچ ریشه دینی و مذهبی نداشته و هرگز دلیلی و مدرکی از دین و مذهب برای آن وجود ندارد. از نظر اسلام اگر کسی مرتکب جرمی شده باشد، ولو اینکه در دامن پیامبر و امام معصوم هم باشد، حاکم موظف است او را از این دامن جدا کرده و حکم خدا را در مورد او جاری کند. به همین سبب هیچگاه دیده نشده که از بدنه حوزه و علمای اعلام و فقهای عظام به این اقدام امیر اعتراضی کرده باشند.
مبارزه با فرقه ضاله بابیت
مبارزه با فرقه گمراه بابیت و بهائیت و قلع و قمع این فرقة کاملاً ی که در آن زمان از سوی دولت روسیه و انگلیس حمایت و تقویت میشد، یکی دیگر از امتیازات و خدمات کمنظیر امیرکبیر بهشمار میآید و حکایت از عرق دینی ستودنی و دشمنشناسی دقیق و ظریف او دارد. اگرچه ت امیر درباره اقلیتهای مذهبی، نرمش و انعطافپذیری بود، اما در مورد فرقه ضاله بابیه به شدت انعطافناپذیر عمل میکرد و معتقد بود هر چه زودتر بایستی ریشه آن کنده و سوزانده شود؛ زیرا به درستی دریافته بود که اصل و ریشه آن از بیگانگان و در راستای منافع استعمارگران و بر ضد اسلام و مسلمین و جهان تشیع سرچشمه گرفته است.
به عبارت روشنتر سرکوب فرقه ی بابیت توسط امیرکبیر را میتوان به نوعی تقویت و حمایت امیرکبیر از حریم دین و تشکیلات حوزه و ت اصیل قلمداد کرد؛ چون بهیقین، هدف اینگونه فرقههای ساختگی، ایجاد انحراف و شکاف در میان مسلمین وضربه به اعتقادات دینی مردم و ایجاد تغییرات دلخواه استعمارگران بود.
حسادت ها وخیانت ها
مدت صدارت امیرکبیر حدود سهسال و سهماه به طول انجامید. او در این مدت کوتاه، اصلاحات و تغییرات اساسی را در ابعاد گوناگون علمی، ی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و. به وجود آورد؛ به طوری که حسادت بعضی رجال ی و شیطنت ایادی خارجی را برانگیخت.
دسیسهها و شیطنتهای داخلی و خارجی دست به دست هم داد و حسن ظن شاه را به بدبینی تبدیل کرد. امیر در این سه سال به استقلال کشور ایران شکوه و عظمت داد و آن را بهحق ترمیم نمود که این هرگز برای دولتهای بیگانه (روس و انگلیس) قابل تحمل نبود. در جبهه داخلی هم کسانی مانند: شاهزادگان، درباریان و شکست خوردگان دولتهای گذشته ومقدس نماهای کج اندیش بودند که با صدارت امیرکبیر و برنامههای اصلاحی وی، منافع مادی آنها به خطر افتاده و کلاً دستشان از زیادهخواهی منقطع شده بود.
از طرفی ناصرالدینشاه هم نتوانست نظارهگر شکوه و اقتدار و عظمت امیرکبیر باشد و این اندکی طبیعی هم بود؛ زیرا هیچ فرد مستبد، نمیتواند برتری شخص دیگری را تحمل کند. بهناچار در مرحله نخست از اختیارات امیر کاست و کمتر او را به حضور طلبید و به اندرون راه داد. سپس عرصه را بر وی تنگ کرد. از سوی دیگر امیر هم که به جز خدمت، هدفی نداشت، وقتی زمینه خدمت را فراهم ندید، نامههایی به شاه نوشت و از وی خواست تا منظور خود را صریح و آشکار بیان کند؛ چرا که او شیفته خدمت است، نه تشنه قدرت.
پس از این نامهنگاریها شاه به این بهانه که امیر سالخورده شده ! » و توان انجام امور دشوار را ندارد، در محرم 1268 فرمان عزل او را صادر کرد که متن آن به شرح زیر بود:
. چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیادی دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول عمارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کامل است فرستادیم و به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگر چاکران که قابل باشند، واگذاریم».
مخالفان امیر به خلع از صدارت او راضی نشدند و به شیطنتها ادامه دادند تا اینکه شاه او را به فین کاشان تبعید کرد. هنوز چهل روز از تبعید وی نگذشته بود که میرزاآقاخان نوری، دشمن دیرینه امیر حکم قتل او را از شاه گرفت و این مأموریت را به عهدة فردی به نام حاج علیخان مراغهای (حاجبالدوله) سپرد. این جنایت بزرگ در روز جمعه هجدهم ربیعالاول 1268 در حمام فین کاشان توسط وی به وقوع پیوست و رگ حیات این بزرگمرد تاریخ ایران برای همیشه قطع شد. نخست پیکر بیجان وی در گورستانی کنار مقبره سید محمدتقی پشت مشهدی، از علمای مشهور کاشان به رسم امانت به خاک سپرده شد. چند ماه بعد با تلاش و پیگیری همسرش عزتالدوله، از کاشان به کربلا انتقال یافت و در جوار رواق ضلع شرقی حرم اباعبداللهالحسین× سر به بالین تربت حسینی گذاشت.
نازم آن دست توانا را که در میدان همت
تیغ بران از کف هر زنگی دیوانه گیرد
تازه کاران را نشاید با حریفان پنجه کردن
کاین حقیقت جوید و آن یک ره افسانه گیرد
کار رندان بلا کش از سبکساران نیارد
چابکی باید که صد بار بلا بر شانه گیرد
درباره این سایت